چه تلخ می گذرد ...
به تلخی گریه های نا تمام من !
به سردی دستان انتظار!
دیگر خدا نگاهم نمی کند ؟!
آری
در مقابل ما حرفی برای گفتن ندارد
بردیم آبروی عشق را ...
آبروی منتظر بودن...
آبروی خدا را
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد یک نکته از این معنا گفتیم و همین باشد
محبت ره به دل دادن صفای سینه می خواهد
به یاد همدگر بودن دل بی کینه می خواهد
اگر دورم ز دیدارت دلیل بی وفایی نیست
وفا آن است که نامت را همیشه بر زبان دارم
پروردگارا مرا به آنچه روزی فرموده ای قانع کن که از آن چه از نعمت هایت دارم راضی باشم و مرا با الطاف و محبت هایت پوشش بده و برای همیشه به من عافیت، دوری از امراض روحی و جسمی، عنایت فرما.
پروردگارا مرا ببخش و به من رحم فرما آن گاه که مرا از دنیا می بری.
پروردگارا مرا برای آنچه آفریده ای برای همان قرارم ده و به آنچه که خود متکفل انجام آن برایم شده ای، مشغولم مفرما.
خدایا مرا عذاب مفرما در حالی که من از تو طلب بخشش دارم و محرومم مفرما در حالی که از تو تقاضا و خواهش می کنم.
الهی مرا نزد خودم ذلیل و بی مقدار قرار ده ولی مقام خودت را نزد من عظیم فرما و اطاعت خویش و انجام آن چه رضای تو در آن است و پرهیز از آنچه تو را به خشم می آورد را در همه امور به من الهام فرما.
ای مهربانترین مهربانان.