آنان که از کرده دیروز خود پشیمانند و می گویند: بالا رفتن از دیوار لانه جاسوسی چیزی جز اوج جوانی کردن و شور انقلابی نبود
بدانند:
چه دردیست در میان جمع بودن ولی در گوشه ای تنها نشستن
برای دیگران چون کوه بودن ولی در چشم خود آرام شکستن
برای هر لبی شعری سرودن ولی لبهای خود همواره بستن
به رسم دوستی دستی فشردن ولی با هر سخن قلبی شکستن
به نزد عاشقان چون سنگ خاموش ولی در بطن خود غوغا نشستن
دلم گرفته از آن و از این
ای کاش من هم پرنده بودم
..........
اما
.........
چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشند
الهم اغفر لی الذنوب اللتی تحبس الدعا
خدایا!
مرا از آنانی قرار ده که سینه هایشان با تنفس در فضای عرفان تو گشاده گشت.
آنانکه در دریای سعادت کشتی همتشان با بادبان زهد پیشی گرفت. همان ها که جامه کردار در رود تو شستند و لقمه رفتار از دست تو گرفتند و شراب گفتار از جام تو نوشیدند. (مناجات العارفین)
خود فراموشی جز این نیست که از خود ناممان را به اسم و پدرمان را به خون و قوممان را به تیره می شناسیم .
پیش نوشت:
امیدوارم شما از اون دسته افراد -مثل من- نباشید که با نام علما بیشتر از آثارشون اشنا هستند. استاد شهید برای کمتر کسی در جامعه اسلامی ناشناخته اند اما ما نسل جوان آثارشون رو در متن زندگیمون خیلی وارد نکرده ایم. مثلا در مورد " زهد " -که نصف قشر مذهبی ما با تعبیر به رای های خودشون مصرند که ما زاهدیم !- چقدر کلام علامه شهید مرتضی مطهری شیرین و واضح است در ادامه گزیده ای از فصل زهد از کتاب "سیری در نهج البلاغه" استاد رو میارم؛ با هم مروری کنیم.
علی علیه السلام می فرماید :
« و ایم الله یمینا استثنی فیها بمشیه الله لاروضن نفسی ریاضه تهش معها الی . . . و یاکل علی من زاده فیهجع ؟ ! قرت اذا عینه ، اذا اقتدی بعد السنین المتطاوله بالبهیمه الهامله و السائمه المرعیه »
" سوگند یاد میکنم به ذات خدا که به خواست خدا نفس خویش را چنان ورزیده سازم و گرسنگی بدهم که به قرص نانی و اندکی نمک قناعت بورزد و آنرا مغتنم بشمارد همانا آنقدر ( در خلوتهای شب ) بگریم که آب چشمه چشمم خشک شود ، شگفتا آیا این درست است که شتران در چراگاهها شکم خویش را انباشته کنند و در خوابگاه خویش بخسبند ، و گوسفندان در صحراها خود را سیر کنند و در جایگاه خویش آرام گیرند ، علی نیز شکم خویش را سیر کند و در بستر خود استراحت کند ؟ چشم علی روشن ! پس از سالیان دراز به چهار پایان اقتدا کرده است " (نامه 45)
-------------------------------------------------------------------------------------------
" زهد " و " رغبت " ( اگر بدون متعلق ذکر شوند ) نقطه مقابل یکدیگرند ، زهد یعنی اعراض و بیمیلی ، در مقابل رغبت که عبارت است از کشش و میل .
بی میلی دوگونه است : طبیعی و روحی : طبیعی و روحی :
بیمیلی طبیعی آن است که طبع انسان نسبت به شیئی معین تمایلی نداشته باشد .
بیمیلی روحی یا عقلی و یا قلبی آن است که اشیائی که مورد تمایل و رغبت طبع است از نظر اندیشه و آرزوی انسان که در جستجوی سعادت و کمال مطلوب است هدف و مقصود نباشد ، هدف و مقصود و نهایت آرزو و کمال مطلوب اموری باشد مافوق مشتهیات نفسانی دنیوی ، خواه آن امور از مشتهیات نفسانی اخروی باشد و یا اساسا از نوع مشتهیات نفسانی نباشد ، بلکه از نوع فضائل اخلاقی باشد از قبیل عزت ، شرافت، کرامت ، آزادی و یا از نوع معارف معنوی و الهی باشد مانند ذکر خداوند ، محبت خداوند ، تقرب به ذات اقدس الهی .
پس زاهد یعنی کسی که توجهش از مادیات دنیا به عنوان کمال مطلوب و بالاترین خواسته ، عبور کرده. بی رغبتی زاهد بی رغبتی در ناحیه اندیشه و آمال و ایده و آرزو است نه بی رغبتی در ناحیه طبیعت؛ در نهج البلاغه در دو مورد ، زهد تعریف شده است در خطبه 79 میفرماید :
"ای مردم ! زهد عبارت است از : کوتاهی آرزو ، و سپاسگزاری هنگام نعمت ، و پارسائی نسبت به نبایستنیها . "
در حکمت 439 میفرماید :
« الزهد بین کلمتین من القرآن قال الله سبحانه : " لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما اتاکم" و من لم یاس علی الماضی و لم یفرح بالاتی فقد اخذ الزهد بطرفیه » .
یعنی: "زهد در دو جمله قرآن خلاصه شده است : " برای اینکه متاسف نشوید بر آنچه ( از مادیات دنیا ) از شما فوت میشود و شاد نگردید بر آنچه خدا به شما میدهد " هر کس بر گذشته اندوه نخورد و برای آینده شادمان نشود بر هر دو جانب زهد دست یافته است ."
همه میدانیم اسلام با رهبانیت و زهد گرائی به مخالفت برخاسته آنرا بدعتی از راهبان شمرده است.
پیغمبر اکرم صریحا فرمود : « لا رهبانیه فی الاسلام » .... (پس)چرا بشر محکوم به زهد شده است؟ چرا بشر باید به این دنیا بیاید و دریا دریا نعمتهای الهی را ببیند و بدون آنکه کف پایش تر شود از کنار آن بگذرد؟
حقیقت اینست که زهد اسلامی غیر از رهبانیت است ، رهبانیت ، بریدن از مردم و رو آوردن به عبادت است. بر اساس این اندیشه که کار دنیا و آخرت از یکدیگر جدا است ، دو نوع کار بیگانه از هم است ، از دو کار یکی را باید انتخاب کرد ، یا باید به عبادت و ریاضت پرداخت تا در آن جهان به کار آید و یا باید متوجه زندگی و معاش بود تا در این جهان به کار آید اسلام مساله جدا بودن حساب این جهان با آن جهان مطرح نیست .
از نظر اسلام نه خود آن جهان و این جهان از یکدیگر جدا و بیگانه هستند و نه کار این جهان با کار آن جهان بیگانه است، ارتباط دو جهان با یکدیگر از قبیل ارتباط ظاهر و باطن شیء واحد است از قبیل پیوستگی دو رویه یک پارچه است……..یعنی آنچه برضد مصلحت آن جهان است بر ضد مصلحت این جهان نیز هست، و هر چه بر وفق مصالح عالیه زندگی این جهان است بر وفق مصالح عالیه آن جهان نیز هست. ...
" ذغال تا گرم نشه و حرارتی نداشته باشه قابلیت این رو پیدا نمیکنه که از بقیه ذغال ها جداش کنند و مثلا بذارندش روی آتیش دون قلیون ، اگه همینطور سرد باقی بمونه فرقی بابقیه ذغال ها نمی کنه کسی بهش توجهی نداره و... . مَثل ما انسان ها هم همینه !"
مثل حکیمانه ای رو که گذشت هفته پیش از استاد رنجبر در شبکه سه شنیدم. کوتاه اما پرمعنا!
خیلی ها مون تشنه کمالیم اما تا وقتی العطشی نگیم و دنبال آب نریم و دست و پایی نزنیم هیچ اتفاقی نمی افته. نتیجش فقط لبی خشکه و دلی حسرت زده.چو محبوسان به یک منزل نشسته به دست عجزپای خویس بسته
دلیران جهان آغشته در خون تو سرپوشیده پاننهی بیرون
اگر مردی برون آی و سفر کن هرآنچ آید به پیشت زان گذر کن
خلیل آسا برو حق را زلب کن شبی را روز روزی را به شب کن
بگردان زین همه ای راهروی روی همیشه لا احب الافلین گوی
و یا چون موسی عمران در این ره برو تا بشنوی انی انا الله
گذاری کن ز کاف نون و کونین نشین بر قاف قرب قاب قوسین
دهد مر حق تو را هر آنچ خواهی نمایندت همه اشیا کما هی
(گلشن راز : شیخ محمد شبستری)