اين مطلب هم بي ارتباط به بحث شما نيست:
به مصطفي مي گفتم« من نمي گويم خانه مجلل باشد، ولي يک مبل داشته باشد که ما چيز بدي از اسلام نشان نداده باشيم که بگويند مسلمان ها چيزي ندارند بدبختند» مصطفي به شدت مخالف بود مي گفت« چرا ما اين همه عقده داريم؟ چرا مي خواهيم با انجام چيزي که ديگران مي خواهند يا مي پسندند نشان دهيم خوبيم؟ اين آداب و رسوم ماست نگاه کنيد اين زمين چقدر تميز است مرتب و قشنگ. اين طوري زحمت شما هم کم مي شود ، گرد و خاک کفش هم نمي آيد روي فرش.»
ما مجسمه هاي خيلي زيبا داشتيم که بابا از آفريقا آورده بود خودمان دوتا همه را شکستيم مي گفت« اين ها براي چه؟ زينت خانه بايد قرآن باشد به رسم اسلام. به همين سادگي» وقتي مادرم گفت« شما پول نداريد من برايتان وسايل خانه مي آورم» مصطفي رنجيد گفت« مسئله پولش نيست مسئله زندگي من است که نمي خواهم عوض شود»
http://www.besoiezohoor.com/ftopicp-496.html#496