• وبلاگ : لا لقاء بلا فراق
  • يادداشت : كوثر نور
  • نظرات : 0 خصوصي ، 20 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    دوش بي روي تو آتش به سرم بر ميشد
    و آبي از ديده ميآمد که زمين تر ميشد*
    تا به افسوس به پايان نرود عمر عزيز
    همه شب ذکر تو ميرفت و مکرر ميشد
    چون شب آمد همه را ديده بيارامد و من
    گفتي اندر بن مويم سر نشتر ميشد
    آن نه ميبود که دور از نظرت ميخوردم
    خون دل بود که از ديده به ساغر ميشد*
    از خيال تو به هر سو که نظر ميکردم
    پيش چشمم در و ديوار مصور ميشد
    چشم مجنون چو بخفتي همه ليلي ديدي
    مدعي بود اگرش خواب ميسر ميشد
    هوش ميآمد و ميرفت و نه ديدار تو را
    ميبديدم نه خيالم ز برابر ميشد
    گاه چون عود بر آتش دل تنگم ميسوخت
    گاه چون مجمرهام دود به سر بر ميشد
    گويي آن صبح کجا رفت که شبهاي دگر
    نفسي ميزد و آفاق منور ميشد