دیرگاهی است در این تنهایی رنگ خاموشی در طرح لب است بانگی از دور مرا می خواند، لیک پاهایم در قیر شب است(سپهری)
خوب شد فقط اسمشو اوردیم یعنی شکر خدا که فقط یه کلمه گفتیم میخوایم بریم جنوب این همه ترکش از زمین و اسمون نصیبمون شد خدا رحم کنه اگه پای برفتنش بیفته که مفقود الاثری حتما کمترینشه( البته ما از این سعادتا نداریم !). ملاحظه بفرمایید: * دوستانه: ای بابا مگه دیوونه شدی عیدتو می خوای خراب کنی که چی؟ * روان شناسانه : فلانی بخدا (عجب قسم کمی!) روحیه خودتو با این کارا افسرده کردی! * عارفانه: ای بابا دلت رو بفرست پیش اون شهدا! ای کاش راهشونو ادامه بدیم . * عامیانه : عزیز من، نوه من؛ پدر منیه مشت خاک رو میارن میدن دستتون همین! می خوای من بهت بدم تا اونجا نری؟! بخدا ملت رو گذاشتن سر کار!!
در جواب این همه ترکش چه باید کرد؟ بذارین جوابشو از خودشون بگیریم اونایی که دعوت کردند خودشون هم حتما جواب دارن! آخه بی دلیل که نرفتن جبهه اونجایی که " روزها امدادهای غیبی می بارید و شب چشم ها مشتاق پرواز منور بود" پس بی دلیل هم دعوت نمی کنن. می خوان بگن چشماتونو باز کنین "چند روزی ست که در غربت باغ علف هرزه صنوبر شده است" می خوان بگن : بابا ما هم مثل شما جوون بودیمو جوونی کردیم، عشق کردیم، حال کردیم! "آی مردم من نمیدانم چرا دل مرده اید ؟ لیک می دانم دلها روزی کبوتر بود و نیست" اگه خوب گوش کنی یه صدایی بهت می گه جبهه یا حتی بقول خیلیا این یه مشت خاک بهونس "ساحل بهانه ایست؛ رفتن رسیدن است" و اما من چرا می خوام برم:
می خواستم شعری برای جنگ بگویم دیدم نمی شود دیگر قلم زبان دلم نیست گفتم: باید زمین گذاشت قلم ها دیگرصلاح سخن کارساز نیست(قیصر امین پور) البته که هم دعوته هم همت اما نمیدونم قسمت بشه یا نه ؟ کاش از جنس جنون بال و پری بود مرا مثل سیمرغاز اینجا سفری بود مرا
اهای اهای مسافرا دل منو جا نذارین این پر و بال شکسته رو اینجوری تنها نذارین اگه قسمت شد کهدعا گوتونیم اگه نه؛ نترسین بابا نمیخوام یادم کنین ولی دوتا قلم بدل (استعاره از قلم بدست) رو یادتون نره:
اتل متل یه شاعر یه شاعر بسیجی یکی که از خدا بود میون این آدما پاش از زمین جدا بود
» در فراق تو بنوشتم گل نرگس:منتظر المنتظر
(چهارشنبه 85 اسفند 23 ساعت 11:59 صبح )
»» دل دل نکن بنویس: (دل نوشته)