در اینجا که به هر جا می نگرم جز سیا هی چیزی نیست
چگونه به من می گویی
به آن نقطه نور کوچکی که حتی وجود خارجی ندارد دل خوش کنم
تا کی خود را به چیزهای پوچ نوید دهم
که زندگیم تبدیل شد به پوچستانی
که حتی دیگر یک سراب سرسبز محض دل خوشی در آن نیست
گاه بس که سیاهی خفقان آور میشود
با خود می اندیشم این همه سیاهی ممکن نیست
شاید این منم که کور شده ام......!