**در انتهای ذهن مُشَوّش خود کلمات را تحت تعقیب قرار می دهم ! نه واژه ایی می یابم که شرح حالی باشد نه جمله ایی که تسکین این دلِ پاره پاره ... غم نویس نیستم فقط گاه و بی گاه آب و هوای دل را مکتوب می کنم ... همین !... حالا اگر آسمان دل همیشه سرخ و کبود و غم گرفته است ، چه کنم !؟... با این حال این سرخی و کبودی آسمان دل را از خاکستری جنس آدمی بارها و بارها دوست تر دارم ... با این حال گاه و بی گاه لال می شوم که نکند دلی بلرزد ... نکند اشکی جاری شود ... نکند دلی آزرده ... حال بانگ هایی که همیشه در درونم در ذهنم مرا صدا می زنند آیا می دانند ؟ می دانند که صاحب این دل پاره پاره برای پرواز از این تنهایی ، پر پر می زند ... **
» در فراق تو بنوشتم گل نرگس:منتظر المنتظر
(دوشنبه 87 فروردین 19 ساعت 2:1 صبح )
»» دل دل نکن بنویس: (دل نوشته)