چندی پیش داشتم در مورد احکام روزه و نماز مطالعه و فکر می کردم رسیدم به اینجا که :
اگر جماعتی منتظر باشند فی المثل بر سر سفره می شود نماز را به تاخیر انداخت.
فقز یه چیز می تونم بگم: خدا یا تو چقدر خوبی !! چقدر ...چقدر...
هزار بار نوشتم و پاره کردم باز
نیامدی و دلم را ستاره کردم باز
چقدر شعر شدم شعرهای آبی رنگ
ردیف و قافیه و استعاره کردم باز
چقدر سوره شدم آیه آیه دلتنگی
چقدر محض شما استخاره کردم باز
گره به قلب من افتاده صد هزار گره
به اسم اعظمتان راه چاره کردم باز
دلم گرفت از این شهرهای بی موعود
تمام پنجره ها را دوباره کردم باز
دخیل بسته دلم،روضه ای بخوان آقا
هوای کودک بی گاهواره کردم باز
پر کن دوباره کِیْل مرا ایها العزیز
آخر کجا روم به کجا ایها العزیز
رو از من شکسته مگردان که سالهاست
رو کردهام به سوی شما ایها العزیز
جان را گرفتهام به سردست و آمدم
از کوره راههای بلا ایها العزیز
وادی به وادی آمدهام از درت مران
وا کن دری به روی گدا ایها العزیز
چیزی که از بزرگی تو کم نمیشود
این کاسه را ... فاوف لنا... ایها العزیز
خالیتر از دو چشم من این جان نیمه جان
محتاج یک نگاه تو یا ایها العزیز
- ما- جان و مال باختگان را رها مکن
بگذار بگذرد شب ما ایها العزیز
دستم تهی است... راه بیابان گرفتهام
دست من و نگاه شما ایها العزیز
امن یجیب...حال دلم اضطراری است
از آدمی که بد شده دیگر فراری است
آن روزهای دائمی اعتبار سوخت
این روز ها خطوط دلم اعتباری است!
با صفر نهصد و سی و...یک بار هم شده
آنتن بده ، تماس دلم اضطراری است
این زنگ های نیمه شبی عاشقانه نیست
انگار ساعت تو همیشه اداری است
با هر _الو بگو_ ی تو من قطع میشوم !
وقتی _الو بگو و نگو... اختیاری است
وقتی که _ گوش میکنم _ بعد یک سکوت
مثل سلام های شما چوبکاری است
حالا دلم ... در این شب بی مشترک ترین
مشغول زنگ وسوسه ای انتحاری است
پس لطف کن پیامک آخر اگر رسید
پاسخ بده که قافیه این بیت_ آری _ است
امن یجیب گوشی مضطر اذا دعاه
این بوق های آخر چشم انتظاری است
مدتی ست به این نکته فکر می کنم که چرا جواب سوال زیر باید «هیچ» باشه؟! چه سوالی ؟ یه سوالی که خیلی جاها می خونیم و می شنویم. رو در و دیوار ،تو روزنامه اماکن مذهبی و فرهنگ و.... اونم این سوال:« بعد از شهدا ما چه کردیم؟!»
واقعا خجالت نداره که جواب همچین سوالی رو به راحتی و خیلی سریع «هیچ» بدیم؟!
معتقدم با اینکه ما در مقایسه با شهدا هیچ هم نکرده ایم اما حداقل به عنوان یه آدم مسوولیت پذیر علی الاقل نیت ادامه راهشون رو که داشته ایم؛ نه؟! اگه واقعا نه که ... اما اگه جوابمون مثبته باید سرمون رو بالا بگیریم و بگیم بعد از شهدا همه ما تلاش کردیم راهشون رو ادامه بدیم اما اینکه چقدر موفق بوده ایم بسته به موقعیت ها و عملکرد ما متفاوت است. پس یا واقعا قدمی برداشته ایم و یا اصلا بر نداشته ایم.
حالا حقیقتا بعد از شهدا ما چه کردیم؟! بازم «هیــــــــــــــــــــچ» ؟!
چه خوبه هر روز این سوال رو از خودمون بپرسیم و عملکرد روزانه خودمون رو ببریم رو منحنی و ببینیم «چقدر انحراف معیار داریم ؟» ای کاش جواب این سوال آخر واقعا « هیچ» باشه!
هی میگن بنویس!
آخه از چی بنویسم؟ ما این وب رو زدیم به اسم آقا اما ای دریغا!
بابا نوشتن الکی که نیست! وقتی دو خط ننوشته هی پاکش می کنی و هی با خودت کلنجار میری یعنی یه جای کار می لنگه ! هی باخودت می گی بابا معنی این نوشته ها اینه که من به این چیزا علم دارم . نه بابا منظورم ریا و اینا نیست ، منظورم اینه: وقتی به یه چیزی علم دارم باید بهش عمل کنم اگه نه میشم مثل همون حمار یحملون الکتاب! البته بلا نسبت ما و شما .
حالا بازم می گی بنویس؟ نه جون من اصرار نکن ، هر چی بنویسما میشه مثل طوق می ندازن گردنم بعد خودمو با نوشته خودم می سنجن!
نبی اکرم(ص) : من از ندانسته های شما بیمناک نیستم نگرانی من برای شما از جهت چیز هایی ست که می دانید(یعنی اگه عالم بی عمل باشی.....) .
عجب رویی داریا ! نگاه کنا بازم می گه بنویس!
تا نشم اونی که می نویسم دیگه نمی نویسم !(یعنی در این وبم که با نیت واقعا خاصی ایجادش کردم و برام مقدسه).